گيتار شكسته
دنيا را بغل گرفتيم گفتند امن است هيچ کاري با ما ندارد خوابمان برد بيدار شديم ديديم آبستن تمام دردها يش شده ايم ==================== =================== ==================== اجازه … ! اشک سه حرف ندارد … ، اشک خيلي حرف دارد! ==================== ==================== ==================== ==================== =================== ====================== =================== ==============
*اينجا در دنياي من گرگ ها هم افسردگي مفرط گرفته اند*
*ديگر گوسفند نمي درند*
*به ني چوپان دل مي سپارند و گريه مي کنند...
*مي داني … !؟ به رويت نياوردم … ! *
* از همان زماني که جاي ” تو ” به ” من ” گفتي : ” شما ” *
*فهميدم *
*پاي ” او ” در ميان است …
*مي خواهم برگردم به روزهاي کودکي آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .*
* عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه ميشد *
*بالاترين نــقطه ى زمين، شــانه هاي پـدر بــود … *
*بدتـرين دشمنانم، خواهر و برادر هاي خودم بودند . *
*تنــها دردم، زانو هاي زخمـي ام بودند. *
*تنـها چيزي که ميشکست، اسباب بـازيهايم بـود *
*و معناي خداحافـظ، تا فردا بود…!*
*اين روزها به جاي” شرافت” از انسان ها *
* فقط” شر” و ” آفت” مي بيني !
*راســــــتي،
دروغ گـــــفتن را نيــــــــز، خـــــــــوب ياد گـــرفتــه ام…!
“حــــال مـــن خـــــــوب اســت” … خــــــوبِ خــــوب
*ميدوني”بهشت” کجاست ؟ *
*يه فضـاي ِ چند وجب در چند وجب ! *
*بين ِ بازوهاي ِ کسي که دوسـتش داري
*وقتي کسي اندازت نيست *
* دست بـه اندازه ي خودت نزن…*
====================
*اين روزها “بــي” در دنياي من غوغا ميکند!
بــيکس ، بــيمار ، بــيزار ، بــيچاره بــيتاب ، بــيدار ، بــييار ،
بــيدل ، بـيريخت،بــيصدا ، بــيجان ، بــينوا*
*بــيحس ، بــيعقل ، بــيخبر ، بـينشان ، بــيبال ، بــيوفا ، بــيکلام
،بــيجواب ، بــيشمار ، بــينفس ، بــيهوا ، بــيخود،بــيداد ، بــيروح
، بــيهدف ، بــيراه ، بــيهمزبان *
*بــيتو بــيتو بــيتو
*ماندن به پاي کسي که دوستش داري *
* قشنگ ترين اسارت زندگي است
*مي کوشم غــــم هايم را غـــرق کنم اما*
* بي شرف ها ياد گرفته اند شــنا کنند …*
===================
مي داني
يک وقت هايي بايد
روي يک تکه کاغذ بنويسي
تـعطيــل است
و بچسباني پشت شيشه ي افـکارت
بايد به خودت استراحت بدهي
دراز بکشي
دست هايت را زير سرت بگذاري
به آسمان خيره شوي
و بي خيال ســوت بزني
در دلـت بخنــدي به تمام افـکاري که
پشت شيشه ي ذهنت صف کشيده اند
آن وقت با خودت بگويـي
بگذار منتـظـر بمانند
*مگه اشک چقدر وزن داره…؟ *
*که با جاري شدنش ، اينقدر سبک مي شيم
Power By:
LoxBlog.Com |